بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 9942
کل یادداشتها ها : 12
مثل موقع هایی که می خواستم انشاء بنویسم
قلم بی جان را بر می دارم و می نویسم
می نویسم از تو
از تویی که همیشه هستی
ای ماندگار،دلم سخت گرفته از زمانه ات
دلم تنگ از بی وفایی هاست
می دانم که می دانی
تنگ ترمی شود وقتی که تو نباشی
تو را می بینم
در ایستادگی پدرم،در مهر مادرم
گاهی حضورت را حوالی دلم حس میکنم
ولی
گاهی اوقات چشمانم کور کور از دیدنت می شوند
وقتی دلم می لغزد
وقتی خواسته یا ناخواسته در دام افتاده ام
وقتی که بزرگی دنیا به چشمانم زره ای بیشتر نمی آید
وقتی که نمی توانم درکنم قصه زندگی را
...............................................وقتی
اما، با تمام گفته ها و نا گفته هایم
با غم و شادی هایم
با تمام تمام تمام دلم دوستت دارم
و می دانم که
دوستم داری